اگر مثل مسئول کلاس های با مسئولیت تخته را پاک کنید موهایتان گچی می شود.
موهایتان که گچی شد همه فکر می کنند پیر شده و اید و یکی از دوستانتان که هر روز به شما می گفت حرص نخورید که پیر نشوید با ترس نگاهتان می کند و می گوید که مثل این که کابوسش حقیقت داشته و شما پیر شده اید.
خودتان هم فکر می کنید که قدتتان خمیده تر از روزهای گذشته است.
احساس ضعف می کنید.
قلبتان به تپش می افتد.
دستی روی صورتتان می کشید و منتظرید که چین و چروک پوستتان را احساس کنید که دوستتان دستش را جلوی می آورد و دستش را روی موهایتان می کشد و می بیند که پیری شما فقط گچ است و ناسزا گویان شما را می گذارد به حال خودتان.
باز هم به پاک کردن تخته ادامه می دهید و خودداری می کنید از این که روی تخته بنویسید: این روز ها احساس می کنم پیر تر از روزهای گذشته ام.
یا خاطر نشان کنید که اصلا ناراحت نیستید!
مثل جوانی هایتان هنوز هم لبخند می زنید
و اگر شروع به نوشتن کنید دیگر نمی توانید جلوی خودتان را بگیرید و تخته پر می شود و مجبورید دوباره تخته را پاک کنید و این می شود که خیلی پیر تر از روزهای گذشته می شوید و....
این متن بنا به تشخیص بنده تغییر یافت.